کد خبر: ۴۵۵۲۵۴
تاریخ انتشار: ۱۷ تير ۱۳۹۶ - ۰۹:۱۲ 08 July 2017
انتخابات رياست جمهوري در كشور به پايان رسيد اما فضاي انتخاباتي در كشور هنوز ادامه دارد. در نگاه اول، يك طرف پيروز و طرف ديگر، بازنده انتخابات گذشته مي‌باشند اما در نگاه كلان، اثرات اجتماعي هر انتخابات بيش از تاثير در حوزه سياسي، جامعه را درگير خود مي كند. چه عواملي باعث پيروزي روحاني و چه چيز رئيسي را در انتخابات شكست داد؟ مهم‌تر اينكه چگونه يك كانديدا مي‌تواند در افكار عمومي تاثير گذار باشد.
 
روزنامه قانون براي بررسي اثرات انتخابات گذشته در جامعه، به سراغ دكتر تقي آزاد ارمكي، جامعه شناس رفت تا به تحليل جامعه شناختي انتخابات رياست جمهوري بپردازد. آزاد ارمكي معتقد است يك انقلاب اجتماعي در ايران صورت گرفته است كه اين موضوع باعث مي شود كار كانديداهاي انتخاباتي براي قانع كردن مردم سخت‌تر شود.

انتخابات گذشته شرايطي را به وجود آورد كه افزايش مشاركت عمومي را با خود به همراه داشت. در نگاه كلي و از منظر يك تحليل سياسي- جامعه شناختي، انتخابات را چگونه تحليل مي‌كنيد؟


انتخابات گذشته پرشور بود اما در لحظه هاي آخر! در بدو امر، همه كساني كه كانديداي رياست جمهوري بودند، شكست خورده بودند و چهره‌هاي محبوب و مطلوبي نبودند. نه چهره‌هاي نزديك به اصلاح طلبان و نه چهره‌هاي نزديك به اصولگرايان.

چرا؟


چون به دولت آقاي روحاني انتقادات اساسي وارد بود و ما نيز انتقاداتي را به برخي عملكردهاي دولت يازدهم وارد مي‌دانستيم.حداقل دو انتقاد مورد توجه در حوزه اجتماعي، اين بود كه دولت آقاي روحاني، نمايندگي و صداي اجتماعي وفرهنگي ندارد. از آن سو، افرادي كه اصولگرايان معرفي كرده بودند،افرادي شكست خورده بودند؛ هم آقاي قاليباف شكست خورده بود و هم آقاي رئيسي.

رئيسي، چهره‌اي جديد در عالم سياست بود. چرا تعبير شكست‌خورده را براي ايشان به كار مي بريد؟


دلايل زياد است. اما دليل اصلي آن، عدم كنشگري در حوزه سياسي و دوم اينكه با ورود به سياست به دليل كنشگري بد در حوزه سياسي، شكست خورده تلقي مي‌شد. رئيسي در ابتدا به سياست ورود نكرده بود و اين نقطه ضعف به حساب مي آيد. زماني هم كه به دنياي سياست وارد شد، بسيار بد ورود كرد.به همين دليل معتقدم هر دو جناح در ابتدا كانديداي شكست خورده داشتند.

مي توان اين موضوع را يك دليل براي پيروزي حسن روحاني تلقي كرد؟


يك اتفاق نادر كه در اين انتخابات افتاد كه موجب پيروزي حسن روحاني شد، به عقيده من بالا رفتن راي منفي جامعه به هر دو كانديداي اصلي طرف رقابت بود. بخش اعظم راي آقاي رئيسي، راي منفي به آقاي روحاني بود تا راي مثبت به رئيسي. واضح است كساني كه از سياست هاي آقاي روحاني راضي نبودند،راي خود را به رئيسي دادند. از طرف ديگر بخش اعظم راي به روحاني، راي منفي به رئيسي بود. اين را در تهران پررنگ‌تر مي ديديم. يك شانس ديگر روحاني، اين بود كه همه آدم‌هاي داراي نفوذ در بدنه اجتماعي و طبقه متوسط به سمتش آمدند.

آقاي دكتر، چرا اين راي‌هاي منفي به سمت سبد راي خاموش يا تحريمي‌ها نرفت؟


در انتخابات‌هايي مثل انتخابات ايران، راي خاموش معني ندارد. جامعه، تمام انرژي خود را براي اينكه بخش خاكستري فعال شود و به پاي صندوق بيايد، گذاشته بود. اگرچه با عدم حضور راي خاموش نيز، روحاني با اختلافي كم پيروز انتخابات بود اما مشاركت حداكثري اتفاق نمي‌افتاد. اما اصلي‌ترين موضوع اين راي، طرح دغدغه‌هاي اجتماعي راي دهندگان بود.

چه نوع دغدغه‌هايي به عنوان دغدغه‌هاي اصلي مطرح شد؟


در اين انتخابات، دغدغه‌هايي جديد مطرح شد. حقوق قوميت‌ها، گروه‌هاي حاشيه‌اي، ايرانيان خارج از كشور، چيزي به نام ايران و اصل زندگي، دغدغه‌هاي اصلي بود كه در انتخابات از سوي گروه‌هاي مختلف به خصوص آراي خاكستري مطرح شد. اين افراد نمي خواستند كسي به قدرت برسد كه بازي را به هم بزند و قدرت كنشگري، تصميم‌سازي و تصميم‌گيري آن ها را از بين ببرد.

آقاي دكتر، بر اساس تحليل شمادليل راي اصلي دو طرف رقابت، نه به طرف ديگر رقابت عنوان شد. چرا اين‌گونه فكر مي كنيد؟


بله؛ اما راي منفي به رئيسي، تعدادش از راي منفي به روحاني بيشتر بود و روحاني، راي بيشتري را جذب كرد. اصولگرايي در ايران حدود هفت ميليون از كل آرا را در اختيار دارد. اصلاح‌طلبان نيز، 10 ميليون راي در اختيار دارند. مجموعه كف راي جامعه بدون هيچ تلاشي بين 15 تا 17 ميليون است. كف راي را كه از راي دو كانديدا كم كنيم،هرچه به دست آمد، راي منفي به طرف مقابل است.

پس بر اساس تعبير شما و بر اساس آنچه كه از تاريخ مي دانيم، انقلاب هاي اجتماعي از همين «نه» گفتن ها به‌وجود آمده است .آيا انقلاب اجتماعي در كشور صورت گرفته است؟


جامعه ايراني، انقلاب كرده است. در ايران، انقلاب اجتماعي زياد رخ داده است. دليل اين موضوع نيز، اين است كه جامعه ايراني از حوزه سياست عبور كرده است. همين زحمتي كه نظام سياسي و دولت براي ارضاي عمومي مي‌كشد، بسيار سخت است و با دستور و بخشنامه نمي‌توان مردم را به آشتي با حوزه نظام سياسي دعوت كرد. نام سياسي، عملكرد قهر آميز دارد. در هركجا كه نگاه مي كنيم، دوربين كار گذاشته مي شود؛ پليس ديده مي شود. وقتي سيستم سياسي، قهر آميز عمل مي كند، به اين معني است كه جامعه در اختيار آن نظام سياسي نيست. با اين حساب بايد گفت در ايران، انقلاب اجتماعي رخ داده است.جامعه ايراني، وارد عرصه اي شده است كه حوزه اجتماعي و فرهنگي و اقتصادي برايش مهم‌تر از پيش شده است. من اسم اين موضوع را چرخش از وضعيت دولت قوي، جامعه ضعيف به وضعيت جامعه قوي، دولت ضعيف مي گذارم؛ اين يعني انقلاب. مردم، بي اعتنا به نظام سياسي و در برخي موارد در تقابل با تصميم هاي ضد اجتماعي آن ها عمل مي كنند. آنجا كه بايدباشند، نيستند و آنجا كه نبايد باشند، هستند. خواست برخي تحليلگران جناح اصولگرا ،عدم مشاركت گسترده در انتخابات بود ولي مردم آمدند. به تعبيري ديگر، بازي مردم و نظام سياسي متفاوت شده است و اين يك اتفاق بسيار خوب است كه من به عنوان يك جامعه شناس از اين وضعيت دفاع مي كنم و اعتقاد دارم كسي مي تواند برنده اعتماد جامعه شود كه به پيام هاي جامعه گوش دهد. جنبش اجتماعي، تحقق پيدا كرده است. به نظرم يك اتفاق مهم به نام انقلاب اجتماعي افتاده است. جامعه از راديكاليزم در نظام سياسي، گفتارهاي دوگانه و جنگ با بيگانه عبور كرده و از آن سو به زيستن، مدرنيته و دغدغه هاي اجتماعي روي‌آورده است.

آقاي دكتر! اين موضوع را كه جنبش هاي انتخاباتي در ايران، حاصل تباني گروه هاي سياسي براي شكست رقباي خود است،قبول داريد؟به تعبير ديگراينكه گروه هاي سياسي، جنبش هاي اجتماعي را توليد مي كنند، قبول داريد؟


اين حرف كامل غلط است. جنبش اجتماعي دغدغه‌هاي مشخص دارد. اتفاقا نظام سياسي با تباني براي فروپاشي جنبش اجتماعي تلاش مي كند. به عنوان مثال، جنبشي اجتماعي در كشور با نام «نه به‌خودروي‌بي‌كيفيت» اتفاق افتاد. هيچ گروه ذي‌نفعي در اين قضيه وجود نداشت. دغدغه مردم اين بود كه ما خودروي بي‌كيفيت را نمي‌خواهيم. دولت،اصولگرايان و اصلاح طلبان در مقابل اين جنبش چه كردند؟ آن را سركوب كردند و مسير آن را عوض كردند و ابتدا آن را كوبيدند و در پايان با پاك كردن صورت مساله با در اختيار گذاشتن وام در اختيار مردم، مسير اين جنبش را تغيير دادند. در حوزه سياست به عنوان مثال راست ها چه مي گويند؟ ببينيد راست ها چگونه مستاصل از نتيجه انتخابات مانده اند و در برخي موارد، برخي از فعالان اين جريان به مردم و رايي كه دادند، توهين مي كنند. اين حرف كه گروه هاي سياسي، جنبش سياسي را توليد مي‌كنند، اصلا قبول ندارم.

آقاي دكتر! اين زنجيره دغدغه مندي چگونه شكل مي گيرد؟


بايد به زندگي مردم نگاه كرد. شما در هر خانه اي كه نگاه بيندازيد با مشكلات فراوان روبه‌رو مي شويد كه وقت اصلي مردم، صرف حل آن مشكلات مي شود. وقتي اين همه مشكلات متفاوت در هر خانه وجود دارد، مشخص است كانديداهاي انتخاباتي نيز روي آن مانور مي دهند. گاهي شنيدن صحبت هاي مردم نيز دردناك است. اينكه صبح تا شب اخبار خودسوزي و خودكشي مردم را نمي شنويم جاي شكر دارد. اكنون اين زنجيره دغدغه‌مندي از همين دغدغه هاي مشترك شكل مي گيرد. مطبوعات، كنشگران‌سياسي، فعالان اجتماعي و ساير اقشار نيز، در انتقال اين پيام اجتماعي به يكديگر نقش دارند. طبقه متوسط، طبقه مرده نيست. او براي خود از نابرابري، فقر، تبعيض و هرآنچه با آن روبه‌روست، تعاريفي دارد. اوست كه تعريف مي كند. تلويزيون نيز هرچه بخواهد اين را وارونه نشان دهد، فضاي مجازي ظهور مي كند. جلوي فضاي مجازي نيز كه گرفته شود، اين زنجيره به گونه اي ديگر شكل مي گيرد.

نتيجه انتخابات را اگر بخواهيم تحليل كنيم، آقاي روحاني و حاميان ايشان، به دنبال ايجاد يك گفتمان غالب در كشور هستند. آيا اين انتخابات و راي آقاي روحاني، توانست يك گفتمان غالب را دركشور به وجود آورد؟


اين انتخابات بر اساس يك گفتمان غالب ظهور كرد. توضيح اين گفتمان، الان مهم است و آن اين است كه جامعه متكثر است. جامعه، چند صدايي است. گفتمان واحد، معنا ندارد. اهل تسنن، صدايي مهم در كشور شده اندوامروز اين صدا به رسميت شناخته مي شود. موضوع ديگر اين است كه ما زماني مي توانيم تمدن و گفتمان بسازيم كه تكثر را در كشور بپذيريم. ما در صفويه با اينكه تشيع در ايران حاكم بود، به اين دليل توانستيم تمدن ساز شويم كه ارامنه، ازبك‌ها و اقليت ها مهم بودند. بنابر اين نياز به ساخت گفتمان جديد نيست بلكه بايد عناصر يك گفتمان به مردم توضيح داده شود كه جسارت مي خواهد. گفتمان توسط گروه‌هاي سياسي ساخته نمي شود. برخي از دوستان ما توهم بر مي‌دارند كه در حال ساخت گفتمانند؛ در صورتي كه اين‌گونه نيست.بايد از خودمان بپرسيم كه چرا اين شديم؟ بايد اجزا ي يك گفتمان بسط داده شود كه مهم‌ترين اصل در يك گفتمان غالب، پذيرش تكثرگرايي و رنگارنگ بودن است. آقاي روحاني بايد به خواسته‌هاي گروه‌هاي حامي خودش رسيدگي كند و صداي‌شان را بشنود؛ اين يعني به تكثر گرايي اهميت داده‌ايم.

صحبت هاي آقاي روحاني در دوران تبليغات انتخاباتي و سخن از حقوق اقوام را در همين دسته‌بندي مي بينيد؟


آقاي روحاني پذيرفته است كه جامعه، چند صدايي است. او نخواست به گروه ها بگويد كه چگونه فكر مي كنيد؟ بلكه به جامعه گفت كه اين گروه ها، اقوام و اقليت ها چگونه فكر مي كنند. گروه ها از آقاي روحاني تريبوني خواستند براي بيان مطالبات‌شان. حالا آقاي روحاني در مرحله دوم بايد اجازه بدهد آن ها حرف هاي‌شان را بزنند و خواسته‌هاي‌شان را مطرح كنند. اگر غير از اين شود، آقاي روحاني نيز به مردم مي بازد. همان‌گونه كه اصلاح طلبان و اصولگرايان جايگاه‌شان را از دست دادند. اين را بايد بپذيريم مردم مطالباتي دارند و آن مطالبات را در سفرهاي آقاي روحاني به استان ها نيز ديديم. مردم خواستار توجه به مطالبات‌شان، چه اجتماعي و چه سياسي هستند.

آقاي دكتر منظور من از گفتمان سازي، گفتمان‌سازي سياسي بود. به هر حال بعد از راي مردم در سال 76 ،گفتمان اصلاحات تبيين شد و شكل گرفت. آقاي احمدي نژاد نيز به دنبال اين بود كه راي خود را، راي به گفتمان خودش تلقي كند و با اين كار، گفتمان خاص خود را بسازد. به نظر مي رسد اطرافيان آقاي روحاني نيز به دنبال اين موضوع هستند كه اين راي 24 ميليوني را تبديل به گفتمان سياسي كنند. آيا با توجه به زمينه راي آقاي روحاني، امكان اين امر وجود دارد؟نكته مهم‌تر اينكه راي به روحاني، راي به عملكرد روحاني بوده است يا پشتوانه ايشان؟


راي به روحاني، با دو چيز رابطه مستقيم دارد. يكي پشتوانه ايشان و ديگري آرزوهاي مردم. روحاني بعد از راي 92 ،كنش هاي دولتش براي سال 92 به بعد بود نه براي راي‌آوري در سال 96. برجام، كنترل تورم و اقداماتي از اين دست، برنامه هايي براي 96 نبود. براي راي 96 بايد اقدامي صورت مي گرفت كه اين امر محقق نشد و يك الزام را به وجود آورد. آن الزام و آرزو، بايد عنصر اصلي گفتمان شود كه آن به رسميت شناختن جامعه و تكثر گرايي در آن است. جامعه ايراني به اصطلاح طبقه متوسط شهري است و دغدغه‌هاي مدرن و نياز هاي آني و ضروري مدرن دارد. از اين رو، خواسته‌هاي يك تهراني، هيچ فرقي با خواسته هاي يك فرد در نيويورك نمي كند. تهران مثل كاشان نيست.كاشان نيز مثل كاشان ديروز نيست. اين است كه مي گويم يك انقلاب اجتماعي انجام شده است. ما به يك دنياي اجتماعي جديد وارد شده ايم اما اين را قبول نداريم.اين را اگر بپذيريم، نياز به گفتمان سازي سياسي وجود ندارد و آن وقت بايد به دنبال سياست هاي تحقق آن آرزوها برويم؛ خدمات و رفاه اجتماعي، صلح و دوستي اجتماعي. ايران دوستي، شهر دوستي و اسلام دوستي و نمونه هايي از اين دست را بايد بپذيريم. يك مثال بزنم. چرا شهردار شكست مي‌خورد و چهره محبوبي ندارد؟ به خاطر اينكه ضد شهر است. ترافيك، ساختمان هاي بلند، معضلات شهري و... بخشي از اين معضلاتند. مردم از مترو استفاده مي كنند اما به شهر فحش مي دهند. چون از شهر و امكاناتش لذت نمي برند. دولت آقاي روحاني بايد به فكر تحقق آرزوهاي مردم باشد.

دو پديده در انتخابات ايران وجود داشت. يك پديده، رايي كه رييس دولت اصلاحات باني آن بودو پديده ديگر، كاركرد شبكه هاي اجتماعي و كمك آن‌ها به كانديداهاي انتخاباتي بود. اين پديده‌هاراچگونه تحليل مي كنيد؟


به نظر من شبكه هاي اجتماعي، پديده شماره يك است. اما از دوم به اول توضيح مي دهم. در رابطه با نقش رييس دولت اصلاحات بايد بگويم همين‌گونه است. ايشان يك راي منفي به اصولگرايي هستند، نه راي مثبت به اصلاح طلبي.

اما اين راي منفي، مي تواند راي مثبت به اصلاح‌طلبي باشد.

اين‌گونه نيست، رييس دولت اصلاحات را آزاد بگذاريد. با آزاد بودن وي و رفع محدوديت ها از او، اول اينكه او چنين تقاضايي براي راي دادن مردم نخواهد داد. دوم اينكه تاثير‌گذاري امروز كه در محدوديت هاست، نخواهد داشت و سوم اينكه او به كار ديگري روي خواهدآورد.

چه كاري؟

او به تبيين گفتمان و جريان سازي روي مي آورد. براي اينكه او گفتمان سازي نكند، محدودش كردند اما در مقابل، هزينه هاي بيشتري را پرداخت كردند؛ نمونه اش نيز، همين راي آوري ها در سال 94 و 96. او اگر آزاد باشد، شايد اصلا در گفتمان‌سازي موفق نشود. رييس دولت اصلاحات يك «نه» مستمر به اصولگرايي است. هزار سال ديگر نيز، اگر اصولگرايان اين‌گونه عمل كنند، همين خواهد بود. برخي فكر مي كنند او تمام شده است. نه! وي تا زنده است، اين اثر را خواهد داشت.

حتي اگر در انزوا نباشد؟

چرا! آن زمان بازي فرق مي كند.

كدام شكل در بدنه اجتماعي تاثيرگذارتر است؟

آن را بايد ديد و نظر داد. اما انزوا، نتيجه عكس براي اصولگرايان داده است.

پس با تعبير شما، مي توان راي سنتي اصلاح‌طلبان به همراه رايي راكه از نه به اصولگرايان پديد آمده، راي سازماني اصلاح طلبان دانست؟

بله!راي سنتي به همراه رايي كه محدوديت ها براي اصلاح‌طلبان به وجود آورده است، راي سازماني اصلاح‌طلبان قلمداد مي شود. اين نكته را نيز بگويم. اگر سيد حسن‌خميني را هم اذيت كنيم ، راي اونيز به اين راي اضافه خواهد شد. نامه سيد حسن خميني به رييس جمهور، نشان مي دهد هدف اين است كه او نيز قرار است محدود شود. او ممكن است از رييس دولت اصلاحات نيز مهم‌تر جلوه كند و اين سبد راي، بزرگ‌تر خواهد شد.

اين موضوع را قبول داريد كه مي گويند آقاي احمدي نژاد به دنبال همين انزوا براي اثر گذاري است؟

احمدي نژاد نمي تواند! بنيان احمدي نژاد، راستگويي و اخلاق مداري نيست. فضاي مناظرات و تبليغات انتخاباتي را ديديم. برخي كانديداها براي احمدي نژاد شدن ازيكديگر سبقت مي گرفتند. فضاي اخلاقي و راستگويي در مناظرات حاكم نبود. مردم ايران نيز، آدم‌هاي بد اخلاق اخلاق دوستي هستند. مردم، زماني به احمدي نژاد روي مي آورند كه بد‌اخلاق مي شوند. بنابر اين، اصل جنس بهتر از كپي مي‌تواند دراين فضا عمل كند. اوجامعه را به هم مي ريخت و موج‌بي‌اخلاقي به سمت وي سوق پيدا مي كرد.

در مورد شبكه هاي اجتماعي نظر نداديد. چه اتفاقي مي افتد كه شبكه هاي اجتماعي در انتخابات تا اين حد تاثير گذار باشند؟

اتفاق خوب اين دوره از انتخابات، اين بود كه فضاي مجازي را مشروع كرد و ماندني شد.ديگر هيچ كس نمي تواند آن را از بين ببرد. اگر آقاي روحاني نيز، رييس جمهور نشده بود ،كشور در حوزه مدني پيروز بود. آقاي رئيسي و امثال ايشان كه نگاه سنتي دارند، در حوزه شبكه هاي اجتماعي فكر مي كردند اگر تعدادشان بيشتر باشد، پيروز انتخاباتند. اما اين معني تاثير گذاري در انتخابات نيست. فضاي مجازي به خودي خود و با اشغال حجم برنده ساز نيست. منطق فضاي مجازي در ايران، ادامه فضاي واقعي جامعه است. آنچه كه در جامعه رخ مي دهد، در فضاي مجازي خود را نشان مي دهد، نه آنچه ما مي خواهيم مردم بدانند. نمي توان فضاي مجازي را براي خدمت به گفتمان در اختيار گرفت. اصولگرايان اين اشتباه را كردند. صدا و سيما را در اختيار گرفتند، نتيجه عكس داد و براي‌شان درس نشد. صدا و سيما را با سيستم غلط كه از شفافيت به دور است، بي اعتبار كردند و بعد با همان ايدئولوژي به سراغ فضاي مجازي آمدند و اشتباه كردند. مردم به دنبال شفافيت هستند. وقتي رسانه شفاف وجود ندارد، مردم از شبكه هاي اجتماعي براي به هم رساندن صداي خود استفاده مي كنند.اما نكته اين است كه همين‌قدر كه شبكه‌هاي اجتماعي در انتخابات به مدد كانديداها آمد، بلاي جان آن ها نيز خواهد بود.

اين سوال من براي ورود به بحث است، فكر مي‌كنيد اگر آقاي رئيسي، رييس جمهور مي شد، چه اتفاقي در حوزه جامعه رخ مي داد؟

رئيسي هيچ وقت رييس جمهور نمي‌شد.

به هر حال به عنوان يك كانديدا، احتمال انتخاب به طور مساوي بين كانديداها وجود داشت.

امكانش نبود. اما اگر مي شد، ما به سرعت دچار يك لمپنزيم فرهنگي، اجتماعي به همراه راديكاليسم در سياست مي شديم. در جامعه، بين موافقان و مخالفان اين تفكر، جنگ شكل مي گرفت و يا به انزوا ختم مي شد يا مهاجرت.

چرا؟ مگر ارتباط اصولگرايان با نهاد‌هاي مدني چگونه است؟ به بيان ديگر، ارتباط اصولگرايان با جامعه بدني و نهاد جامعه و خواسته‌هاي‌شان چگونه است؟

بازي اصولگرايي، بازي توام با خشونت است.بازي اصلاح طلبان به دور از خشونت است. اصولگرا، چه ببرد و چه ببازد، با خشونت برخورد مي كند. در نگاهي ديگر، جناح راست به مردم ، نگاه عام بي شكل و بدون قدرت تفكر داشت. هربار مردم را به گونه اي تحريك مي كند اما نتيجه عكس مي دهد. تعابيري مانند ليست انگليسي، دست‌نشانده هاي غرب، بي دين، سكولار بخشي از واژه‌هايي است كه جناح راست براي خطاب كردن مخاطب منتقد خود به كار مي برد. اين بار نيز، مردم را احمق خطاب كردند.مفاهيمي مانند راي حلال و راي حرام و احمق خواندن مردم توسط آقاي علم الهدي را جنبش اجتماعي نمي پذيرد. در سال هاي قبل و در حوادثي نيز كه پديد آمد، اصولگرايان به جاي آرام‌كردن فضا ، دست به خشونت زدند و معتقدم خشونت از اصولگرايي بود. امروز ديد بازنده است، دست به خشونت نزد اما به سمت خشونت ظاهري رفت. از طرفي ديگر اصولگرايي، بخش اصلي نظام اقتصادي، سياسي، فرهنگي، اجتماعي و... را اشغال كرده است. از برخي نهاد‌هاي نظامي تا مساجد، هر جا كه وجود دارد، متعلق به اصولگرايان است. پول نيز در اختيارشان است.

شما گفتيد كانديداهاي اصولگرا از ابتدا با گزينه‌هاي بازنده به ميدان رقابت آمدند. چرا بايد به تعبير شما، با گزينه بازنده به رقابت انتخاباتي ورود كنند؟

به خاطر اينكه بيش از اين نيستند. بهترين گزینه اصولگرايان، رئيسي است. كدام گزينه از رئيسي بهتر است؟اگر بزرگ داشتند، احمدي نژاد در قلب‌شان ظهور نمي كرد. آدم‌هاي فهميده شان را نيز كه بيرون انداختند، او را بهشتي خواندند. گفتند گزينه‌هاي خاص براي مراتب خاص است. اما تاثيري نداشت. اصلاح طلبان نيز در توليد چهره ها موفق نبودند. انسان بزرگ در منازعات و تعارضات و كنش ها و واكنش‌هاي ماندگار مستمر، بزرگ مي شود. بزرگ يعني رهبري. ناطق ورييس دولت اصلاحات يعني بزرگ. كساني كه مستمر در بازي قدرت حضور دارند. لاريجاني نيز در حال بزرگ شدن است. چون در اين بازي مستمر حضور دارد. رئيسي و قاليباف بازنده بودند چون در بازي سياست حضور نداشتند.

اصلاح طلبان بايد در اين بازي چه كنند؟

بايد خود را به بازي وارد كنند. رابطه خود با رهبري را ترميم كنند. بدنه اجتماعي خود را بازسازي كنند و به فكر جامعه باشند. اينكه عده اي با صحبت هاي كليشه‌اي هميشه در تيتر اخبار باشند، بازي مستمر نيست. بازي مستمر، قواعد خودش را دارد.

اصولگرايان كه قدرت دست‌شان بود، چرا بازي نكردند؟

چون به دنبال شغل‌شان رفتند؛ نمايندگي در دستگاه هاي مختلف. كار اقتصادي كه بازي سياسي نيست.

سرنوست آقاي رئيسي را در دوران پسا انتخابات در عرصه سياسي چگونه مي بينيد؟

رئيسي تمام شد. نابود.عامل تمام شدن او نيز رفقايش بودند. هيچ‌كس به غير از دوستان رئيسي، او را نابود نكردند. او را با يك ايدئولوژي به صحنه سياسي وارد كردند كه از همان روز، نزول جايگاهش را رقم زدند. او نيز از آن صحبت ها بدش نيامد، در غير اين صورت تكذيب مي كرد.

پيش بيني شما از وضعيت جنبش اجتماعي شكل گرفته در دوران دولت دوم آقاي روحاني چيست؟

نفس دولت روحاني را خواهد گرفت. اگر دولت، سخنان بدنه راي خود را نشنود، اين بدنه توانايي اين را دارد كه دولت را با انشقاق يا زمين‌گيري روبه‌رو كند و همچنين احتمال تشكيل يك نوع جديد از اصولگرايي كه مدرن تر نيز خواهد بود، وجود دارد. براي توجه به بدنه اجتماعي نيز، دولت نيازمند تغيير است. با تيم فعلي نمي توان به درخواست هاي بدنه اجتماعي رسيد.
اشتراک گذاری
نظر شما
نام:
ایمیل:
* نظر:
* :
آخرین اخبار