***
«یگانه» تنها دختر خانواده بود و با داشتن سه برادر بزرگتر جایگاه و محبوبیت خاصی در خانه داشت. اما او که در میان پسرها و بازی‌های پسرانه بزرگ شده بود همواره جنسیتش را انکار می‌کرد. یگانه وقتی مقابل مشاور نشست، گفت: «از اینکه دختر به دنیا آمده‌ام خوشم نمی‌آید. دوست ندارم مثل دخترها لوس باشم و ادا و اطوارهای خاص دربیاورم. راستش اصلاً این کار را بلد نیستم. با وجود تلاش‌های پدر و مادرم برای اینکه مرا مانند یک دختر بار بیاورند اما همیشه وسایل برادرهایم را پنهانی برمی‌داشتم و مثل آنها لباس می‌پوشیدم. در این سال‌ها به یاد ندارم یک بار هم موهایم را بلند کرده باشم.
 
همیشه در میهمانی‌ها، در جمع مردان می‌نشستم و از دخترها فراری بودم. در میهمانی‌ها مثل پسرها حرف می‌زدم و شوخی می‌کردم. پدرم گاهی به من تذکر می‌داد و حتی بعضی وقت‌ها بشدت از رفتارهایم عصبی می‌شد. اوضاع وقتی بدتر شد که من دوران ابتدایی را تمام کردم و به سن نوجوانی رسیدم. به خاطر رفتارهای پسرانه‌ام دوستان همسن و سالم علاقه‌ای به دوستی و هم صحبتی با من نداشتند و همیشه حرف‌ها و شوخی هایم و گاهی دعوا و درگیری‌های فیزیکی باعث رنجش و قهر آنها می‌شد. تحمل درس خواندن و همنشینی با دخترها آنقدر برایم سخت بود که سوم راهنمایی ترک تحصیل کردم و دیگر مدرسه نرفتم.
 
خانواده‌ام نمی‌توانستند حال من را درک کنند و سعی می‌کردند با محدود کردن روابطم با پسرها و شرکت در میهمانی‌های زنانه، کمی رفتارهایم را دخترانه کنند. اما تلاش آنها مرا بیشتر از خانه فراری می‌داد. مادرم همیشه مطیع پدر بود و می‌خواست من هم مثل خودش باشم اما من عاشق قدرت نمایی و قلدری بودم و این شرایط در خانواده ما فقط در صورت مرد بودن محقق می‌شد. از وقتی مدرسه را ترک کردم بیشتر روزها را در پارک می‌گذراندم. به خاطر برخورد گرم و صمیمی با پسران، دوستان زیادی پیدا می‌کردم اما همه آنها مرا به چشم یک دختر نگاه می‌کردند و از من توقع رفتارها و حرف‌هایی را داشتند که برایم بیشتر چندش آور بود.
 
به همین دلیل آنها هم وقتی با حالات پسرانه من رو به رو می‌شدند ترکم می‌کردند. خانواده‌ام محبت زیادی به من دارند، اما دیگر از آنها هم خسته شده ام. حرف و حدیث‌هایی که بین فامیل و همسایه پشت سرم می‌زنند نه فقط خودم بلکه آنها را هم اذیت می‌کند. احساس پوچی دارم. تنها آرزویم این است که پسر شوم اما هیچ راهی برایش وجود ندارد؛ چرا که دکترها می‌گویند من کاملاً دختر هستم. شرایط زندگی‌ام آزاردهنده شده و اگر نتوانم چاره‌ای پیدا کنم ممکن است دست به هر کاری بزنم....»

نگاه کارشناس

عواقب اختلال هویت جنسی

با توجه به نتایج مصاحبه و تست‌های شخصیتی انجام گرفته از این دختر جوان، مشخص شد او دارای اختلال هویت جنسی است. این اختلال زمانی ایجاد می‌شود که شخص طی فرآیندی با جنسیت خودش به‌عنوان مرد یا زن پیوند شناختی و عاطفی پیدا نکند و در مرحله رشد روانی و جامعه‌پذیری نقش‌هایی متناسب را از خود بروز ندهد.
 
با توجه به اینکه افرادی با این مشکل تنها از نظر ذهنی جنسیت خود را انکار می‌کنند و از منظر فیزیولوژیکی و هورمونی اختلالی ندارند، اقدامات درمانی با معرفی به روانپزشک و جلسات مشاوره با خانواده‌ها لازم و ضروری است.  
 
در این پرونده، دختر جوان از بدو تولد در محیط مناسب و بهنجار هویت جنسی خود قرار نداشته است. پدر شخصیتی سلطه گر و محوری در خانواده داشته و مادر شخصیت سلطه پذیر و منفعل بوده است. در این شرایط برخوردهای نامناسب و شیوه‌های تربیتی اشتباه و غیرمنطقی، بر منفور شدن زندگی زنانه برای دختر جوان تاثیرگذار بوده است. 
 
فرآیند هویت جنسی از تولد یک فرد آغاز می‌شود و طی آن بزرگسالان به جنسیت زیستی نوزاد به صورت یک ویژگی تعیین‌کننده و با اهمیت واکنش نشان می‌دهند. کودکان تا حدود 2 سالگی به طور معمول از جنسیت زیستی و هویت جنسی خود چندان آگاه نیستند و پس از این سن است که خود را به صورت دختر یا پسر می‌شناسند. 
 
در این سنین والدین باید فرزندانشان را با توانمندی‌های متناسب با شخصیت او آشنا کنند. بدون شک اگر فرد به توانمندی و ویژگی‌های مثبت شخصیتی خود آگاه نبوده و خود را موجودی ناکارآمد بداند سرخورده شده و در معرض آسیب‌های فراوانی قرار می‌گیرد. توصیه ما این است والدین، مسئولیت و نقش خود را در رابطه با مسائل مختلف زندگی تفکیک کرده و تا حد ممکن از دخالت در برخوردهای هر یک از طرفین با فرزندان خودداری کنند. 
 
طی فرآیند رشد فرزندان، اسباب بازی‌های متناسب با جنسیت کودک را در اختیارش بگذارند و از پوششی برایش استفاده کنند که او را ترغیب کند و به شوق بیاورد. همچنین ایجاد بستر‌های مناسب ارتباطی با جنس موافق به منظور شکل‌گیری هویت جنسی مناسب از دیگر راه‌های پیشگیری ازبروز این گونه اختلالات هویتی به شمار می‌رود.
منبع: روزنامه ایران