تابناک فارس:دکتر سید آهنگ کوثر استاد دانشگاه و پژوهشگر برتر کشور می نویسد: در امرداد 1329 خورشیدی با پدرم که برای انجام «خدمت گرمسیری» به جهرم مأموریت یافته بود، به آن دیار رفتم. تا آن زمان شهری را به سر سبزی و زیبایی جهرم ندیده بودم. «سر» جهرم در آن روزها سبز بود؛ نواری سبز تیره، نزدیک به آنچه در کتاب آسمانی ما (سوره مبارکه الرحمن، آیه 64 - معنی: دوباغ سبز و سیراب که از غایت سبزی به سیاهی میزنند)خوانده میشود، بین زمین و آسمان جای داشت. نخلهای برومند بر درختان لیمو، پرتقال، لیمو شیرین، نارنج، بتابی، ترنج و بکرایی سایهانداخته و روی زمین را برخی جاها سبزی و علوفه پوشانده بودند.
همه نعمتهای جهرم سبز از صدقه سر گوچو(گاو چاه) بود که مردانی«مرد» آنها را کنده، ورزوهایی پولاد پیکر از آنها آب کشیده و در حوضچهای ریخته، از او(آب) غرغرو به برکه رفته، و با کشیدن لبونه (کهنه پارچهای به هم فشرده که برای بستن مجرای خروجی برکه به کار میرود و به طنابی متصل بود) به هنگام به کرزه (کرت) روانه میشد. تی اووی،او واداشتن،او دری کردن(آبیاری کردن) رساندن آب به گروهی از آفریدگان بیمنت بود که بیشتر ما ناسپاسان را زنده نگاه میدارند. گاهی مزری (برزگر) با میتیل (بیلی باریک و بلند) گزر(هویج)ها را از زمین در میآورد، یا با داس برای ورزوها علف میبرید.
تماشای ورزوهای بخته (اخته)، که جو (یوغ) جلو قغون(کوهان) شان قرار داشت، تفریح روزانه غریبی شیرازی در آن بهشت بود. ویزو(طنابی که به خاطر زخم نکردن زیر گردن گاو دور آن با پارچه پوشیده شده و دو سر آن از سوراخهای انتهای جو میگذشت)، با کمک قطعه چوبی به نام چلک به تا (بند چاه) که از پیریچه (رشتههایی که در محل اتصال پیش،برگ نخل، به تنه نخل وجود دارد) تابیده میشد متصل، از روی چرخ چاه گذشته و به دلوی از چرم گاو پیوند میخورد. هماهنگی گو رون(گاو ران) و دولگیر(دلو گیر)شگفت انگیز بود، چه، در لحظهای که گاو به ته گله (پایان گو رو، راه شیبداری که گاو روی آن حرکت کرده و آب را بالا میکشید) رسیده و سرش را بر میگرداند بایستی دولگیر طناب بالای دلو را گرفته و با یک جنبش تند از روی سنگ خیز گیر، که مانع برگشتن آب از حوضچه به چاه میشد، آب را در آن بریزد. پیامد یک لحظه غفلت دولگیر رفتن دلو به پایین، کشیدن گاو و مرد آبکش به بالا و در مواقعی، سرنگون گشتن هر دو در چاه بود. گاهی سه گاو همزمان آب میکشیدند. خبرگی دولگیری که بایستی سه دلو را بگیرد شگفت انگیز مینمود.
مرد آبکش به وسیله پشتو (کمر بند پهنی از پیریچه، که در دو سر آن حلقه وجود داشت)، که به تسمهای به نام تیریشکو وصل میشد، که آن نیز به کمک قلابی بهبند چاه متصل میشد، پا به پای گاو گام بر میداشت.
دول گوچو خود ماجرایی دیگر داشت؛ پوست گاوی را به گونه آبگیری با گنجایش 250 لیتر در آورده بودند. لبه دلو، فوروش، را با رشتههایی از چرم به نام سیلم سجاف میکردند که با برخورد به بدنه و دهانه چاه پاره نشود. سیلم را پیش از استفاده در گل سر شور خیس میکردند تا لغزان شود. دهانه دلو به کمک دو تکه چوب، که چلیپا وار قرار داده شده بودند(جوک) با کار برد دورنه، طناب نازکی که از پیریچه تابیده شده بود، به فوروش وصل میگشت. محل تقاطع دو تخته با کمک طنابی به نام جوک بند به تا (بند چاه) بسته میشد؛ جوک بند حلقوی بود. یک سر تا به جو وصل بود و سر دیگرش به دلو. هنگامی که گاو و مرد آبکش که به سر چاه میرسیدند دلو پرشده، آبکش سر گاو را به سوی پایین برگردانده (بار کردن)، جوغ را در جلوقغون قرار داده و خود همراه با گاو بند چاه را میکشید. پارگی بند چاه نیز خود داستانی دیگر داشت؛ بایستی سه پرته (رشته طنابهای نازک) از دو سر پاره شده بر هم تنیده (شیش تی کردن) و بند را کارا کنند.
تا از روی چرخی استوانهای چون طبل، به قطر نزدیک 70 سانتی متر و ارتفاع 30 سانتی متر، میگذشت. پر چرخ چوبهای 10 سانتی متری بودند که در دو سوی چرخ و عمود بر دیواره آن قرار داشته و ازافتادن بند چاه به بیرون جلوگیری میکردند. هر پرچرخ انتهای قطاعی بود که پایین آن روی استوانهای قرار میگرفت که مسری، محور چرخ، از آن میگذشت. این قطاعها دو قاعده استوانه را تشکیل میدادند. اوتو، طنابی نازک بافته شده از پشم بز، دور پرچرخها بسته میشد تا تختههای مستطیلی را، که بدنه چرخ (سطح جانبی استوانه) را به وجود میآوردند، در جای خود نگاه دارد. گاهی از تسمههای باریک چرمی برای این کار بهره وری میشد، هنگام بستن تسمه آن راخیس میکردند و درازای تسمه با خشک شدن آن کاستی پذیرفته وتختهها و پرچرخ را محکمتر میگرفت.
دو انتهای مسری دردو تخته به نام پوره جای گرفته بودند. پایین پورهها روی تکیه گاهی افقی از تنه نخل، میخینه، قرار داشت و بالای آنها با پورهبند به چوبی به نام چول (تیری افقی) وصل میشد. گردش چرخ تکه چوبی را که قل قلو نام داشت، در آن به جنبش میآورد که نوایی خوش آهنگ داشت. با خود میاندیشیدم که اگر مسری از دو بلبرینگ میگذشت بهره وری بیشتر میشد؛ لابد با سامانه گوچو جور نبود.
در دیوار سر چاه دو چاله کوچک کنار یکدیگر کنده بودند که به آنها کر میگفتند. در یکی از آنها 100 عدد ریگ بود. دولگیر هر دلوی را که خالی میکرد یک ریگ در چاله کناری میانداخت، بدین ترتیب حساب آبکشی را نگاه میداشت. صد دلو یک کر،300 دلو یک بند و400 دلو یک بند و نیم، یا سه ونیم کر بود. 200، یا 250 دلو را یک جم میگفتند.
آنچه گفتم پیش درآمدی برای سوگنامه آب است. سطح آب چاه باغ ملی جهرم، درآن تابستان، در 6 متری قرار داشت. شیرینی نوای گردش چرخ چاه و آواز گورونها و دولگیرها را پس از سپری گشتن 64 سال هنوز تجربه میکنم.
برپایی شرکت آبیاری، که به خاطر تلمبه آبکشی، برق را به جهرم آورد، پیریزی فاجعهای بود که امروز آن«بهشت گمشده» و بسیاری از دشتهای ایران زمین را به روز سیاه، نشانده است. آنها که داشتن برق را از نشانههای نو گرایی و تمدن میدانستند به ما نگفتند که آبهای زیر زمینی از چند ده هزار سال پیش به امانت گذاشته شدهاند و بهرهوری، بیش از آنچه طبیعت برای تغذیه بر میگزیند، بخردانه نیست.
شادروانان استاد جلال طوفان و حاج ابراهیم صادقی، ابر مردی که شبکه تغذیه مصنوعی آبخوان او در« تی چین» یادبودی از اندیشمندی کارآفرین است، در دهه1340 به وقوع فاجعهای محتوم پی برده و باغداران را به تغذیه مصنوعی آبخوانهای جهرم تشویق کرده بودند. حاج ابراهیم داوطلب شده بود که این کار را با هزینه شخصی انجام داده و در برابر آن، همه ساله، از هر درخت یک عدد میوه دریافت کند؛ آب رایگان جز پوزخند دستاوردی نداشت. بر همین روال بود پیشنهاد سید آهنگ کوثر در تاریخ 5 تیر 1359 در فرمانداری جهرم که با حضور مسئولان ارائه شد.
آبیاری قطرهای را به جهرم آوردند. به جای آنکه برداشت آب را کم کرده، یا دست کم در اندازه پیشین نگاه دارند، بر پهنه باغها افزودند. در همان سالها، برخی کارشناسان دور بین، دشت جهرم را ممنوعه اعلام کردند. آنها مصیبتی را که امروزه با آن دست به گریبانیم به یقین میدانستند.چند دهه گذشته به زیاده خواهانی که از هر رخداد برای سود خود بهره بر میدارند، فرصت داد که بر دانش خبرگان انگ بزنند! شمار چاهها و برداشتن آب از آنها، فزونی گرفت. آبهایی که در آبرفتها آرمیده بودند تمام شدند. چاههای آهکی جای گو چو را گرفتند. امروزه، ژرفاهای افزون بر 100 متر نزدیک به سطح زمین به حساب میآیند. بالاخره برخی باور کردند که ممکن است کارشناسی «حرف حساب زده» باشد. زیاده خواهان نیز با بند مصلحت اندیشان به چاه رفتند (فریب خوردند). کاریزها خشک شدند، پیشکار کشی (ادامه پشته کاریز برای رسیدن به سفره آزاد آب) سودمند نبود، امروز ته کنی (افزایش ژرفای چاه) را نیز فایدهای نیست، آب شوری که از میلیون سالها پیش در اعماق زمین آرمیده است تنها برای ویران کردن خاکها کاربرد دارد.
در اوایل دهه 1370 قانونی وضع شد که از «آب آهکی» تنها بهعنوان شرب بهره وری شده و آن را برای «روز مبادا» نگاه دارند. این تصمیم سیاستگذاران آب را بر آن داشت که ظهور روز مزبور را به جلو انداخته و حفر چاههایی به ژرفای چند صد متر را نیز آزمون کنند. بر پایه پژوهشهای جهاد گر، دکتر منصور اسفندیاری بیات، سالانه نزدیک 150 میلیون متر مکعب آب آهکی به مصرف آبیاری باغشهرها و فضای سبز شیراز میرسد، آبی که هر لیتر آن در شیراز دست کم 100 تومان و در دوحه قطر 35000 تومان به فروش میرسد. گویا 10 هزار هکتار(به روایتی دیگر، 30هزار هکتار) باغشهر داریم. نیت خیر و نیل به هدف زیست محیطی فضای سبز، با نابودی تدریجی آبهای آهکی ما تأمین شده است. آیا سازمان حفاظت محیط زیست و وزارت جهاد کشاورزی، که مراتع را برای ایجاد باغشهرها بخشیده و در نیت خیر هر دو هیچ گونه شکی ندارم، به این اسراف، که نابودی جمعی ما را از تشنگی به دنبال دارد، مهر تأیید نهادهاند؟
برگردیم به جهرم. هنگامی که کف کنی چاههای چند صد متری «صرف نمیکرد»، جهرمیان باغها را از او انداخته (به آبیاری آنها پایان داده)، به بریدن درختان و تبدیل آنها به زغال پرداخته و برای آنکه رو سیاهی تنها به زغال بماند، آن را در بستهبندیهای زیبایی عرضه میکنند. برای تولید یک کیلوگرم زغال چند صد متر مکعب آب مصرف شده است؟ (قابل توجه دانشجویان کارشناسی ارشد و دکتری که دنبال موضوع تحقیق پایان نامهای میگردند). هر کیلوگرم زغال به نرخ دوحه چند میلیون تومان تمام میشود؟ به نیمه پر لیوان بنگریم. دست کم برخی کباب پزها و قلیانیها دریافتهاند که زغال لیمو شیرین، که نوع مرغوب آن در شیراز کیلویی 12000 تومان به فروش میرسد، از دید برخی ویژگیها، به پای زغالهای بلوط و بنه رسیده و شاید چند بنه آنها از اره و تبر زغال سوزان رهایی یابند. در نگارش این سوگنامه آب زیر زمینی از «فرهنگ فارسی جهرمی»، گردآوری پژوهنده گرانسنگ جناب آقای صمد فرزین نیا، که با مهربانی بانوی گشاده دست، سرکار خانم سیمین درخشان(شکیبا)، به این خدمتگزار آب و خاک بخشیده شده است، فراوان بهره بردهام. پاداش نیک هردو با فروریزنده بارانها، روان کننده تندآبها و آفریدگار آبرفتهای درشت دانه باد.