هوشنگ ابتهاج، شاعر نامدار ایرانی، بامداد ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ درگذشت.
به همین مناسبت یادداشت سعید آژده، شاعر و منتقد ادبی، را که در اختیار ایسنا گذاشته میخوانیم:
نه! شاعر نمیمیرد... .
مرگ جسمانی امیرهوشنگ ابتهاج (تخلص به سایه) را به جامعه ادبی ایرانیان جهان و تمام آنان که کلمه و شعر را میشناسند تسلیت میگویم.
شاعران نمیمیرند زیراکه لغت نمیمیرد و اشعار آنان برای همیشه زمزمهساز و تاریخساز ملت عصر خویش میشوند.
سایه، شاعری بجا مانده از عصر حافظ و سعدی بود که اشتباهی در قرن ما میزیست با این تفاوت که شعر او از فلسفه کلامی امروز بهره میبرد و از قضا تحولات سیاسی دو حکومت را در ایران تجربه کرده بود ولی شعر سایه راه خودش را رفت و کاری به سیاست نداشت.
او تنها اندیشههای خود را با زخم و زبان گاه به نیش و کنایه میآلود و در لباس شعر به مخاطبانش عرضه میکرد.
عاشقانه و رمانتیکال وجه بارز شعر ابتهاج بود و اگر اینها را از شعر او جدا کنیم چیزی از او نمیماند.
شعر ابتهاج از نظر زبانی همزمان مخلوطی از اخوانثالث (از نظر زبان سبک خراسانی) و حافظ (از نظر سبک عراقی بود) اما با تمام احترام به اینها ابتهاج خودش بود یعنی شعرش به زبان و امضای شخصی رسیده بود.
او انقلاب شعر نو نیما را تجربه نموده بود و همعصر شاعران بزرگی در معاصر بود که این هم عصری سبب درک تنوعات موضوعی و بدیعیات جدید شعری در وی شد و به اصطلاح در شکفته شدن وی نقش داشت؛ کسی که هم محضر نیما را درک کرده بود هم شاملو و اخوان و سپهری و فروغ.
به زعم من در غزل امروز ایران و شعر آهنگین ابتهاج با سیمین بهبهانی و حسین منزوی قویترین مثلث غزل را در معاصر تشکیل میدهند که آیندگان در تاریخ ادبیات ایران این گونه اینها را تقسیمبند خواهند کرد.
سایه سالها از نارسایی کلیوی رنج میبرد و در کلن آلمان ساکن بود که در نهایت این جهان تباهی را با سرودههایش تنها گذاشت و رفت تا به تاریخ ادبیات ایران بپیوند؛ چنانکه به جاودانگی کلام رسید و شعرش جاودانه ماند.