نبود عجب که خنده نوکیسگی زند گل یک دو روز شد که به زر دست یافته است
تا قبل از دیدن این بیت که از صائب تبریزی است فکر میکردم نوکیسگی واژهای مدرن در ادبیات اجتماعی ایران است و این پدیده به همراه سرمایهداری ناقصی که وارد ایران شده، رخ داده است. اما مثل اینکه نوکیسگانی بودند که ٤٠٠ سال پیش فکر صائب را به خود مشغول کنند. نوکیسگی را امروزه و در فرهنگ ما وضعیتی قلمداد میکنند که فرد به لحاظ مالی در طبقه ثروتمندان قرار دارد و به لحاظ فرهنگی در طبقه پاییندستان.
اما این تعریف نه تنها سطحی و فاقد پیچیدگیهای مستتر این پدیده است بلکه نوعی سویه سرمایهدارانه دارد که طبقه ثروتمند را یک طبقه با فرهنگ متعالی از پیش متعین و طبقه فقیر را هم تماما دارای فرهنگی سفلی و حقیر میداند. حال در این مناسباتی که سرمایهدارها فرهنگی متعالی دارند و فقرا فرهنگی سفلی یک عده هستند که در جایی غیر از چارچوب مناسبات سرمایهداری اصیل (به زعم خودشان البته!) به ثروتی دست یافتهاند که این وضعیت آنها را بینابین این دوطبقه نگه میدارد. شاید بهتر باشد نوکیسگی را اینچنین تعریف کنیم که افراد نوکیسه کسانی هستند که مناسبات اقتصادیشان و ارزش افزودهشان حاصل کارهای تولیدی یا پرداخت و بهرهبرداری از سرمایهشان نبوده است. اینان در مناسباتی به ثروتهای بادآورده و ناگهانی دست پیدا کردهاند که در پی نزدیکیشان به لایههای قدرت یا تغییر و تحولهای ناگهانی یک اقتصاد بیمار این امر اتفاق افتاده است.
نوکیسگی پیامدهای منفی بسیاری دارد، اما آنچه بیش از همه نمایان میشود، رواج و اپیدمی شدن نوکیسگی در همه قشرهاست. تقریبا همه ما نوکیسه شدهایم.
وقتی نوکیسگان اقتصادی به واسطه وضعیت اقتصاد کشور در سالهای اخیر زیاد شد، مثل ویروس به جان همه افتاد. همه ما آخرین مدلهای گوشی همراه را به هر زحمتی تهیه میکنیم. گوشیهایی میخریم که چند برابر حقوق یک ماه ما است. بدون اینکه لحظهای بیندیشم آیا به این دستگاه نیاز داریم؟ یعنی گوشی قبلی کارهای ما را راه نمیانداخت؟ غیر از این است که میخواهیم گوشی جدیدمان را در حلق خلق فرو کنیم و بگوییم ما هم از قافله عقب نماندهایم؟
این نو کیسگی ما فقط به مسائل مادی هم مربوط نمیشود. وضعیت فرهنگ و هنر ما هم همین است. در سطح پایین و افراد غیر مشهور این وضعیت اینچنین میشود که فرد بهگونهای خاص لباس میپوشد که خود را متفاوت از بقیه نشان دهد. فیلمی میبیند که دیدن آن برای او اصلا لذت بخش نیست اما برای اینکه در گعدههایشان کم نیاورد، میبیند و هزار مثال دیگر.
در سطح بالاتر این وضعیت نو کیسگی بهگونهای دیگر و حادتر رقم میخورد. نوکیسگی فرهنگی در این سطح را میتوان به آن پدیدهای اطلاق کرد که یک فرد بدون زحمت و پیمودن راهی، ناگهان در موقعیتی قرار میگیرد که شهرت و اعتبار کاذبی به دست میآورد.
در این وضعیت فرد دچار تناقض شدید بین شیوه زیست، روحیات، اخلاقیات و موقعیتی که در آن قرار دارد میشود. از اینرو در رفتارهایش واکنشهایی نشان میدهد که کاملا متفاوت است با افرادی که با طی زحمات فراوان، پله پله و در طی یک فرآیند به شهرت و محبوبیت رسیدهاند. به نظر میرسد این وضعیت نوکیسگی تاثیرات مخربتری نسبت به نوکیسگی اقتصادی داشته باشد. چرا که در سطح پایین آن فرد از سویی به دلیل اینکه توانایی به وجود آوردن اتفاقی در این عرصه ندارد، هرچه تلاش میکند کمتر مورد توجه اهالی جدی این عرصه قرار میگیرد و از دیگر سو با تناقضاتی که بین شیوه زیست و خواستههای اصلیاش به وجود میآید دایم در یک وضعیت خودآزاری قرار میگیرد.
اما در سطح بالای آن هم علاوه بر اینکه دو نتیجه منفی سطح پایین به شیوههای دیگر برای فرد بروز میکند، جنبه منفی اجتماعی هم دارد، چرا که عموم جامعه نمیدانند این افراد با چه ساز و کاری به این شهرت رسیدهاند و تنها سطح قضیه را میبینند. سطحی که نه تنها الگوی مناسبی نیست بلکه میتواند توجیهکننده بسیاری از نادرستیها و حرکتهای غلط برای به اصطلاح هواداران باشد.