يك «پيام تسليت» براي روز خبرنگار

کد خبر: ۷۴۲۱۸
تاریخ انتشار: ۱۸ مرداد ۱۳۹۴ - ۱۳:۴۹ 09 August 2015
«مزار شریف سقوط کرد. هفدهم مرداد ماه ۱۳۷۷، اینجا محل کنسولگری ایران در مزار شریف است، من محمود صارمی خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران هستم، گروه طالبان چند ساعت پیش وارد مزار شریف شدند. خبر فوری، فوری. مزار شریف به دست طالبان سقوط کرد، عده‌ای از افراد طالبان در محوطه کنسولگری دیده می‌شوند...».

اين آخرين جملات خبرنگاري است كه خود رفته است و روز هفدهم مرداد را به عنوان روز خبرنگار براي همكارانش به جاي گذاشته است. گفتم خبرنگار؛ كسي كه در اين چند روز انبوهي پيام تبريك و تجليل برايش صادر شده است؛ تبريك و تجليل هايي كه شايد به قيمت آخرت فروشي براي دنياي ديگران برايش حاصل شده است. ساده تَر مي گويم! روزنامه نگاري قدم زدن در مرز بهشت و جهنم است و باور نمي كنم اهل رسانه اي باشد كه تا كنون به سمت جهنم نغلتيده باشد. همه روز و شب در امتداد اين مرز روان هستيم و آنقدر كه از اين مرز به جهنم سقوط مي كنيم به بهشتش نمي رسيم.  
 
گاهي ساده لوحانه فكر مي كنيم اين ما هستيم كه رسانه را مديريت مي كنيم؛ غافل از اينكه اين رسانه است كه آنقدر بزرگ شده كه حتي آخرت ما را هم به دست گرفته و هر طور كه مي خواهد در آن دخل و تصرف مي كند. ما در رسانه هاي آنلاين براي كسب رتبه بهتر و مخاطب گسترده تر و در رسانه هاي مكتوب براي تيراژ و فروش بيشتر عنان خود را به دست تيتر رسانه هايمان مي دهيم؛ تيترهايي كه گاهي با آبرويي بازي مي كند، در بزنگاهی دلي را مي شكند و زمانی هم حريم حرمتي را از بين مي برد؛ تيترهايي كه گاهي با تمجيد صاحب قدرتي مواجه می شود و  نفس ما را چنان حال مي آورد كه هيچگاه باور نمي كنيم ممكن است از پس امروز فردايي هم باشد... .
 
من تقوا و رسانه را همزمان باور نمي كنم. شريف ترين كار يك انسان را كار سربازي مي دانم كه در آوردگاه نبرد، همه هستي اش را برداشته تا براي دفاع از مردمش، سرزمينش و اعتقادش تقديم كند. او جان خود را فداي مردم خوب و بد سرزمينش مي كند، جان او به آنكه كه دوستش مي دارد به ميزان آنكه از او بيزار است حيات مي دهد.

او براي مسئول لايق و نالايق، همسايه خوب و بدش، براي تك تك مردمش مي جنگند. براي يك سرباز، مردم از آن جهت كه مردم سرزمينش هستند، ارزشگذاري مي شوند؛ فارغ از رنگ و زبان و حزب و دسته و قيل و قال... به همين دلیل است كه در لحظه سرنوشت با همه آنان يكي شده و مخلص مي شود براي مردمش و برای اعتقادش! جان كه مي دهد سبك مي شود كه وظيفه اش را انجام داده است! براي مردمش و براي سرزمينش.
 
رسانه چي اما با يكي شدن با مردمش بيگانه است. براي او مردم موافق و مخالفش تفاوت دارند، شخصيت سياسي محبوب و مغضوبش تفاوت دارند، رسانه چي ،جز زيبايي و خوبي جناح سياسي اش نمي بيند و بر پلشتي هاي او چشمان خود را مي بندد. براي رسانه چي اشتباه رقيب كه آن را گاف مي نامند، سوژه اي ناب است كه بايد آن را بر سر رقيب آوار كرد تا نشريه اش بفروشد و سايت يا خبرگزاري اش به اصطلاح رسانه اي، بتركاند!

اصولگرا و اصلاح طلب هم ندارد! یک رسانه چي كه متشرع است و به حسن و قبح شرعي اعمالش مي انديشد به ميزان آنكه به اخلاق سكولار فكر مي كند، پرده هاي اخلاق و حجب و حيا را مي درد؛ چرا كه صراط هاي سياسي چپ و راست را جايگزين صراط مستقيم كرده است.

يك رسانه چي زماني هم كه از مردم مي گويد، از غم آنان مي نويسد، از سيل و طوفان و جنگ و زمين لرزه خبر مي دهد، همه اينها را نردباني براي خودش مي داند و البته چماقي كه بر سر رقيبش بكوبد.
 
 
يك رسانه چي چنان براي آباد كردن دنياي شخصيت هاي سياسي تيشه به ريشه آخرت خود مي زند كه گويا يا در سر عقل ندارد يا باور ندارد روزي كه خيلي دير هم نيست، بايد بنشيند و براي حرف حرف جملاتي كه نوشته است و مخابره كرده تاوان پس دهد! چه بسيارند شخصيت هايي كه بر خرابه هاي آخرت اهل رسانه، دنياهاي خود را آباد كرده اند! نه آنكه فقط براي رسانه چي جماعت، فردا و آخرتي باشد و ديگران معاف از مواخذه باشند، نه! هرگز چنين نيىست؛ منتها اكنون قصه پر غصه هفدهم مرداد روز خبرنگار است!
 
از راديو و تلويزيون مان با آن كَر و فر ملي اش، از اخبارش، از گزارشش، از تحليلش، نشانه اي از تقوا و قرب الي اللهي ديده نمي شود. خبرگزاري هاي دولتي و آناني كه هم به نهادهاي انقلابي و غيرو وابسته اند، آش دست پخت رسانه ملي را فقط شورتر كرده اند و سايت هاي الي ماشاالله نهادهاي شهري و شخصيت هاي سياسي هم بر همين سياق! همه با هم گرفتار اين خط روشن جهنمي شدن، شده ايم!
 
من معناي اين ابيات را خوب مي فهمم! وقتي با حسرت مي گويد كجاييد اي شهيدان خدايي پرنده تَر ز مرغان هوايي! كجاييد اي سبكباران عاشق!... مي گويند «تعرف الاشيا باضدادها». هر چه او پرنده تَر و سبكبار تر است، منِ رسانه چي در غل و زنجيرتر!
 
من يك روزنامه نگارم؛ به روزمرگي لعنتي خودم خو كرده ام!

پی نوشت: بی شک نمی توان مطلق گرا بود و همه اهالی رسانه را مشمول عبارات بیان شده در این یادداشت دانست. چه بسا انسان های آزاده ای در بین اهالی رسانه باشند که گوهر پاک وجودی یک روزنامه نگار یا خبرنگار متعهد را در لحظه لحظه زندگی شان پاس بدارند و جز خدمت خلق نکنند! این یادداشت بیش از هر کسی از اهالی مطبوعات، به خود نویسنده برمی گردد.
اشتراک گذاری
نظر شما
Chaptcha
حروفي را كه در تصوير مي‌بينيد عينا در فيلد مقابلش وارد كنيد
آخرین اخبار