بسامد بالای رانندگی بانوان در شهر سیرجان آدم را به این فکر فرو میبرد که رانندگی برای زنان در ایران از چه زمانی رایج و قانونی شد؟ متاسفانه مرور مختصر در فضای مجازی نتیجهی به دردبخوری به همراه ندارد و مطالب موجود بیشتر به فرهنگ مردانه حاکم بر شیوهی رانندگی بانوان اختصاص دارند. در کنار آنها البته بیشترین مطالب به دریافت اولین گواهینامه رانندگی برای زنان در عربستان اختصاص دارد که همین اخیرا محقق شده است. آرزویی که زنان کشور عربستان حدود یک سال پیش بدان دست یافتهاند، ظاهرا بدون هیچ مانعی از سر بانوان ایرانی گذر کرده و ایشان شانس آوردهاند که از آن قسر در رفتهاند. گویا اولین گواهینامه برای رانندگی بانوان در ایران حدود 90 سال پیش صادر شده است و حالا 90 سال بعد، گروهی از بانوان برای رانندگی موتورسیکلت و دوچرخه و مواردی از قبیل ورود به ورزشگاهها تلاش میکنند که این تلاشها به کوشش زنان عربستانی برای رانندگی ماشین بیشباهت نیست.
مقاومت در برابر تغییر و پدیدههای نوظهور در جامعهی محافظهکار ایران امری جاری و ساری است و مواردی نظیر ناکامی مخالفان رانندگی بانوان، از استثناهای قاعدهی کلی «ممنوعیت امر نو» به حساب میآیند. از اولین خط انتقال پیام به وسیلهی تلگراف در عصر ناصری تا فیلترینگ تلگرام در دولت روحانی خطی ممتد وجود دارد که تحریم تلفن، رادیو، تلویزیون، ویدیو، ماهواره، فیسبوک و توییتر را به هم ربط میدهد و فیلترینگ توییتر از همه جالبتر است.
تقریبا هیچ دولتمردی نیست که در توییتر حضور نداشته باشد. وزیری که کلید فیلترینگ را در دست دارد، فعالترین فرد کابینه در این شبکه گسترده بینالمللی است. شبکهای که در آن جنگ لفظی پومپئو و ظریف هم نوعی دیپلماسی را به ذهن متبادر میکند. البته اگر بپذیریم که جنگ لفظی بخشی از یک رفتار دیپلماتیک است و مذاکره اساسا بین دشمنان رایج است. وگرنه دوستان جز قربان و صدقه هم رفتن کار دیگری نمیکنند. و چنین است که مقاومت امر کهنه در برابر امر نو در مواردی به نمایشی کمیک و مضحک تبدیل میشود. سویهی دیگر البته غلبه امر کهنه و شکست امر نو است. در وضعیت نمایشی تراژیک همواره قهرمان نوگرا در برابر جامعهی حافظ نظم موجود شکست میخورد و نظمی که به واسطهی حضور وی مختل گردیده بود، اعاده میشود. کارل مارکس در کتاب «هجدهم برومر لویی بناپارت» از هگل جملهای را نقل میکند که ورد زبان بسیاری شده است: «تاریخ دو بار تکرار میشود؛ بار اول به صورت تراژدی و بار دوم به صورت کمدی.» اگر این حرف مارکس و هگل حقیقت داشته باشد، ما در کجای تاریخ ایستادهایم؟
انتهای پیام/*