حمید رستمی
این روزها در بیستمین سالگرد تشکیل حزب کارگزاران سازندگی تحرکاتی را شاهد هستیم که نشان دهنده شروع دوره تازه یی در حیات سیاسی این گروه است. گروهی که روزگاری نه چندان دور از بطن جناح راست به شکل طبیعی به دنیا آمد و در حالی که یک سال از تولدش نمی گذشت به دامن جناح چپ افتاد و پیروزی تاریخی دوم خرداد 76 را همراه با یاران جدید جشن گرفت ولی این ماه عسل خیلی زود به اتمام رسید و بر سر موضوعی به مرحله مناقشه رسیدند که خط قرمز کارگزاران بود و چپ های سنتی با یادآوری خاطرات اوایل دهه هفتاد نمی توانستند ناخرسندیشان را از آن شخص ابزار ننمایند: آیت الله علی اکبرهاشمی رفسنجانی.
این چنین بود که در حالی که انتخابات مجلس پنجم و بحث بر سر لیست انتخاباتی جناح راست موجب تولد این حزب شده بود، انتخابانت مجلس ششم تکرار این اختلاف با تندروهای جناح چپ که بیشتر در حزب مشارکت و سازمان مجاهدین تمرکز داشتند تجربه شد و کار به جایی رسید که فائزه هاشمی نماینده وقت تهران در مجلس پنجم زمانی که از حضور پدرش در لیست انتخاباتی حزب مشارکت ناامید شده بود ابراز کرد: «جناج چپ مرده بود این ما بودیم که زنده اش کردیم!»
و منظور از "ما" حزب کارگزاران سازندگی بود که پدر معنوی اش آيت الله هاشمی و بیشتر اعضای متنفذ حزب از خاندان هاشمی بودند و چنین بود که با پیروزی مطلق حزب مشارکت و استعفای هاشمی از نمایندگی مجلس، تفکرات ضد هاشمی در جمهوری اسلامی به اوج خود رسید و او که به عنوان سرلیست جناح راست در انتخابات شركت كرده بود نفر سی ام تهران شد و بعد از ابطال کلی صندوق تا رده بیستم توانست صعود کند ولی بعد از آن اعطای نمایندگی را به لقایش بخشید و کارگزاران که پیش از آن محبوس شدن کرباسچی را همه تجربه کرده بودند، کارایی خویش را از دست دادند و تا در ادامه در کنار سایر احزاب ریز و درشت جبهه اصلاحات نظاره گر ترکتازی حزب مشارکت ایران اسلامی باشد.
امروزه در حالی که این حزب دو دهه از عمر خود را سپری کرده دست به یک پوست اندازی اساسی زده است و با حفظ نیروهای قدیمی تعدادی نیروی جوان را هم جذب کرده است. همچون محمد قوچانی که بدون شک مهم ترین روزنامه نگار دو دهه اخیر ايران هست و حالا در هیات مرکزی این حزب نقشی فراتر از یک عضو ساده را ایفا می کند. عضوی که در طی عمر مطبوعاتی پانزده ساله اش با اکثر افراد ذی نفوذ جناح چپ کار کرده و حالا در شروع دهه پنجم عمرش آمال و آرزوهایش را در به کار بستن ایده های کارگزاران سازندگی می بیند.
پیروزی حسن روحانی در انتخابات خرداد سال 92 به نوعی پیروزی گفتمان حزب کارگزاران بود گو اینکه حسن روحانی هر چند که کماکان عضو رسمی جامعه روحانیت مبارز تهران بود ولی بیشترین نزدیکی را با علی اکبر هاشمی رفسنجانی داشت و از آخرین باری که در جلسه جامعه روحانیت شرکت کرده سال ها سپری شده بود و این پیروزی به نوعی تلاقی نیروهای تحت امر هاشمی بود تا مأمور به تشکیل به دولتی شود که هر چند متمایل به جبهه اصلاحات است ولی در اصل بیشتر نیروهای وفادار به هاشمی در نقاط حساس حکم گرفتند و حتی مصالحه با لاریجانی و نیروهای متمایل به وی هم در چارچوب همین نقشه بود؛ چه اینکه لاریجانی بعد از خاتمی عهده دار وزارت ارشاد در کابینه هاشمی شد و در طول سالیان همواره احترام آیت الله را محفوظ داشته بود.
در پی همین نقشه راه بود که در تعیین استاندارها بیشتر سوابق عمرانی و اقتصادی مدنظر قرار گرفت تا سیاسی. و این چنین بود که مجید خدابخش به استانداری اردبیل رسید تا روند توسعه اقتصادی استان را که در اولویت برنامه های دولت تدبیر و امید بود به پیش ببرد.
او توانست از نیروهای کارآمد متعلق به حزب کارگزاران سازندگی در برخی از پست های حساس استفاده کند افرادی مثل جواد زنجانی (رزمنده و ایثارگر و چهار دوره عضو شورای شهر اردبیل) و اقبال عباسی (شهردار و فرماندار دوران اصلاحات در شهرستان های مختلف استان) که هر کدام توانستند با کوله باری از تجربه در تیم خدابخش جای بگیرند تا منشاء خدمات ریز و درشتی باشند اما وضعیت تحریم ها در دو سال اخیر و کمبود شدید بودجه بخصوص بودجه عمرانی آنها را به شرایط نامساعدی رهنمون کرد که آنگونه که باید و شاید نتوانند سیاست های حزب متبوع خویش را جلو ببرند.
اما امروز بعد از گذشت دو سال از روی کار آمدن دولت روحانی و به ثمر نشستن مذاکرات هسته یی و امضای توافق، رفته رفته دروازه های کشور بر روی سرمایه گذاران خارجی باز می شود و دولت و در کنار آن حزب کارگزاران سر آن دارند که با استفاده از شرایط موجود و البته تجربیات گرانسنگ پدر معنوی خویش توانایی گشایش داشته باشند و زیان های وارد شده بر پیکر این جامعه را جبران کنند.