بسم الله الرحمن الرحیم
به تازگی جناب آقای دکتر عطاء الله مهاجرانی مطلبی را در مورد جناب آقای دکتر محسن رضایی در توییتر منتشر کردند و از فرمانده اسبق سپاه درخواست کردند که عالم سیاست را رها کند و از این پس تمام همت خود راصرف تالیف خاطرات جنگ و تدریس در دانشگاه امام حسین (ع) قرار دهند.
هر چند این نوع ادبیات در عالم سیاست، ادبیاتی غریب نیست؛ اما آنچه این کلام را بیشتر پر رنگ میکند؛ همزمانی این سخنها با توصیه جناب روحانی، ریاست محترم جمهور، به منتقدین خویش است که از آنها خواسته عالم سیاست و دیپلماسی را به اهلش واگذارند و بگذارند آنان که سالها طعم پیروزی را در عرصههای سیاسی و دیپلماتیک بر کام ملت ایران چشانده اند؛ بر ادامه کار خویش مشغول باشند.
سخنانی که این روزها با توجه عملکرد ۷ ساله دولتمردان تدبیر و امید و کارنامههای پیش از این آنها، امروز بیشتر به طنزی شبیه است تا یک سخن از یک مدیر ارشد اجرایی کشور!
اما نکته جالبتر در یادداشت جناب مهاجرانی، مخاطب کلام یعنی دکتر محسن رضایی است.
هرچند اقای رضایی نه تنها به تخریبهای مهاجرانی بلکه به بهنود و بی بی سی ومن وتو نیز پاسخی نداده ونمی دهد، ولی لازم دیدم علل تخریب سرباز وطن را به قلم در اورم.
چرامحسن رضایی
شاید بی راه نباشد اگر محسن رضایی را امروز یکی از اصلیترین هدفهای جریان تخریب و تحریف بدانیم. تا آنجا که حتی شبکه وابسته به ملکه انگلیس، با صرف هزینههای بسیار و با تحریف آشکار تاریخ، مستندی میسازد تا در آن عملکرد سردار محسن رضایی در زمان جنگ را زیر سوال ببرد.
اما به راستی چرا امروز محسن رضایی بیش از هرکس و بیش از هر زمان هدف جریان تخریب و تحریف قرار گرفته است؟
پاسخ به این پرسش، با نگاه به گذشته سردار و وضعیت امروز کشور دشوار نیست.
محسن رضایی میر قائد، فرزندی برآمده از ایل بختیاری، شکل یافته در اوج محرومیتها، کسی که با وجود همه سختیها تحصیل خویش را ادامه داد و پا به عرصه دانشگاه گذاشت، مجاهد و مبارز قبل از انقلاب و همسنگر شهید دقایقی در گروه منصورون، جزو شورای فرماندهی سپاه پس از انقلاب و کسی که خنثی کردن کودتای نوژه را در کارنامه خود دارد؛ رسیدن به فرماندهی کل سپاه در اوج جوانی به فرمان امام امت (ره) و ۱۶ سال فرماندهی سپاه پاسداران و تبدیل سپاه از یک نیروی نوپای مردمی به قدرتی نظامی که امروز به یکی از تکیه گاههای اصلی انقلاب اسلامی بدل شده است.
کارنامه محسن رضایی تنها در جنگ و عرصه نظامی خلاصه نمیشود؛ او در عرصه سیاست بارها نشان داده که فراتر از همه جناح بندیها، در دفاع از منافع ملی و آرمانهای امام و انقلاب از هیچ کوششی فروگذار نیست. سالها تحصیل و تدریس او در دانشگاه و حضور او به عنوان دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام، از او نظریه پردازی قوی در عرصه اقتصاد و سیاست ساخته است.
بی شک وضعیت اقتصادی امروز کشور، حاصل مدیریت بیش از سه دهه حامیان جریان غربگرایی و لیبرالیسم در عرصههای سیاسی، اقتصادی و مدیریتی کشور بوده است. کارنامه ضعیف این جریان در همه عرصهها و حتی پس از تحمیل برجامی بی فرجام بر نظام و کشور، چیزی جز مشکلات روز افزون برای مردم و اقشار مستضعف جامعه، افزایش شکاف طبقاتی، تورم بی سابقه و کاهش ارزش پول ملی، نابود کردن توان تولید داخلی و... نبوده است.
درحقیقت ضعیف نگهداشتن ایران برای بازگشت انگلیس وامریکا مهمترین دستاوردهای غربزدگان بوده است. ترس انها ازاینکه ریل معیوب وراه کج انها بتوسط یک جریان انقلابی تغییر کند تبدیل به یک کابوس شده است؛ و عجیب نیست که هر چه بیشتر به زمان انتخابی دوباره برای مردم ایران فرا میرسد، جریان غربگرا و حامیان آنها، موج تخریب و تحریف خویش را بر طلایه داران مدیریت جهادی و انقلابی بیفزایند.
جناب آقای دکتر مهاجرانی، هرچند نگارنده با مواضع فکری و سیاسی شما اختلاف نظر دارد؛ اما شما را فردی صاحب نظر در عرصه فرهنگ و ادبیات میشناسد. بد نیست که شما نیز به عالم و فرهنگ و ادبیات خویش مشغول باشید و این بار انتخاب را به خود مردم واگذارید؟